خیلی گذشته. اما هنوز گاهی در بعضی خیابانها
سرعتم کم میشود. قلبم کند میزند. تنگی نفس میگیرم انگار. میایستم زیر دیوار و
آهسته نفسهای عمیق میکشم. هوای آلوده را جمع میکنم تو ریههام و جیک نمیزنم
دیگر. شهر کتاب ونک بودم امروز. هنوز مانده تا تمام شهر را فتح کنم دوباره...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر