شهریور ۰۸، ۱۳۹۲

از یک جایی به بعد آدم دستش را می­گیرد به کمرش و بلند می­شود. پشتش صاف هم نشد نشد. یک قوزی شاید تا ابد بماند آن پشت. بد هم نیست. می­شود آینه­ی حماقت­های آدم. اما خوبیش به این است که از یک جایی به بعد دیگر آب توی گلوی آدم گیر نمی­کند. نفس توی سینه گره نمی­خورد. از یک جایی به بعد بازی تمام می­شود... تمام.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر