«چیزی در فضای اتاق هست که آزارم می
دهد، اما نمی دانم چیست. دل تنگی را نمی شود با بطری های شیشه ای و قوطی های فلزی
پاک کرد؛ مثل خیلی چیزهای دیگر. دوباره خاطره ی کسی را به یاد آورده ای که تازه به
نبودنش عادت کرده ای؛ و باز آینده ات پر از نبودن کسی در گذشته می شود و آن وقت تو
می مانی و جا سیگاری کوچکی که پر است از ته سیگارهای مچاله، که زمانی فقط یک سیگار
بوده اند و حالا قرار است بگویند که این جا اتفاقی افتاده است.».
.
مرگ بازی - پدرام رضایی زاده
پاورقی:
امشب از آن شبهایِ بدِ لعنتی است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر